12:48

1404/10/06

حق بازنشسته زندگی است، نه حسرت! – پایگاه خبری مشهدبان

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «مشهدبان»؛ غلامرضا بنی اسدی در یادداشتی نوسته است: در میانه این «همه» گرفتار، بازنشستگان به‌عنوان یکی از آسیب‌پذیرترین گروه‌های اجتماعی، در مرکز این طوفان معیشتی قرار گرفته‌اند که عیش زندگی را هم به طیش تبدیل کرده است.

حقوق ناکافی و ثابت بازنشستگی در فوران ناثباتی قیمت‌ها حتی پاسخگوی حداقل هزینه‌های زندگی نیست. در شرایطی چنین‌سخت، بسیاری ناچارند که سال‌ها پس از سن قانونی بازنشستگی، همچنان به کار ادامه دهند؛ آن‌هم در چند شیفت یا چند کار. این وضعیت گویای آشکار ناکارآمدی نظام تأمین‌اجتماعی و ناتوانی آن در حفظ امنیت اقتصادی کسانی است که دهه‌ها از عمر خود را در چرخه‌‌ تولید و خدمت صرف کرده‌اند.

امنیت اقتصادی که به زلزله دچار شود، آوارش بر سر امنیت روانی جامعه هم می‌ریزد. حالا خدا نکند که بازنشسته مستأجر هم باشد، با چند عصا هم که بدود، باز نمی‌رسد. بیماری که همزاد کهن‌سالی است و ناگزیر دوران پیری. لذا به‌جرئت می‌توان گفت که درمان، بزرگ‌ترین شکاف بین درآمد و هزینه را برای بازنشستگان ایجاد می‌‌کند. هزینه‌های درمانی فزاینده و پوشش ناکافی بیمه‌ها، زندگی را برای بازنشستگان به میدانی برای جنگ بقا تبدیل کرده است.

تازه این در شرایطی است که دارو با ارز دولتی وارد می‌شود. اگر خدای‌نکرده این ارز هم قطع شود که واویلاست. گفته می‌شود قیمت دارو تا دوازده‌برابر افزایش می‌یابد. خدا نیاورد این روز را؛ اما همین گمانه، خود آتشِ مجدد به خرمن نیم‌سوخته آرامش بازنشستگان می‌زند. همین امروز هم که دارو با وضعیت قبلی در اختیار قرار می‌گیرد، فرد با اشتغال پس از بازنشستگی هم نمی‌تواند بار هزینه‌ها را به دوش بکشد و سبب فرسودگی بیشتر جسمی و روانی فرد می‌شود.

اینجاست که باید مسئولان محترم را به تدبیر تازه خواند. به علاج واقعه، پیش از آنکه اتفاق افتد. و الا اتفاق چون سیلی است که سد مقاومت این قشر خسته را خیلی زود می‌شکند. این شرحِ صادقانه درد است که ایلنا از زبان یک کارگر نقل می‌کند؛ «نمی‌توانم هزینه ازدواج دخترم را بدهم و توانایی تأمین جهیزیه او را ندارم. مدتی است که به‌همین‌دلیل دخترم در شرایط نامزدی باقی مانده است. همسرم دیابتی است و توان تأمین هزینه داروهایش را که ماهانه یک‌میلیون و ۸۰۰‌هزار تومان است، ندارم. همین چند روز پیش مجبور شدم از پسرم که خودش به‌سختی می‌تواند زندگی‌اش را تأمین کند، کمک بخواهم که داروهای مادرش را تهیه کند. امیدوارم هیچ پدری برای تأمین معاش فرزندانش پیش خانواده‌اش شرمنده نباشد. از شدت این شرمندگی‌ها گاهی آرزوی مرگ می‌کنم.» بالاتر از درد است این.

وقتی افرادی که جان و جوانی‌شان را برای آبادانی کشور گذاشته‌اند، در ازدحام مصائب، آرزوی مرگ کنند، زندگی بر همه حرام می‌شود. بر همه کسانی که به حلال‌‌اندیشی در زندگی التزام دارند. امیدواریم متولیان محترم امر، تدبیر چنان کنند که بازنشستگان از گرفتاری‌ این‌چنینی به سلامت عبور کنند.

فصل بودجه است، خوب خواهد بود که با پالایش جداول بودجه و حذف بودجه‌خوار‌های بی‌حاصل، حاصل کار در زندگی مردم هزینه شود. مردمی که حقشان زندگی است، نه آرزوی مرگ. نه حسرت دیدار با عزرائیل. حقشان زندگی در نهایت آرامش است، نه نشستن در رهگذار طوفان‌ها.

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جستجو کردن